شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

شیرین عسل

روزانه-1

1392/4/30 13:31
175 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعد از چند روز که به دیدن پدر و مادرهامون رفتیم و شیرین خانم پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها شو دید .با داییها و  خاله های گلش بازی کرد. عمه و عموهای عزیزش رو دید برگشتیم.

امروز شیرین شیرین تر از همیشه کلی از مامانش دلبری کرده.

صبح کله سحر از خواب بیدار شده و دنبال باباش که داشت حاضر می شد بره سر کار، اینور و اون ور می رفت به امید اینکه با باباش بره بیرون. بابا روی گل دختر خوشگله را بوسید و بای بای کرد. شیرین هم مثل این که فهمید نمی شه بره بیرون  بای بای کرد و دوید توی بغل من.

جوجو خانم پوشک و تشک تعویض را آورده که من زیرش رو عوض کنم. قربون ناناز خانم برم من.تشویقبغلبغل

جارو برقی را آوردیم که خونه را تمیز کنیم. شیرین خانم اوایل از جارو برقی می ترسید ولی به لطف مامان جونش ترسش ریخته و وقتی من تو اوج جارو کشیدن بودم جارو را خاموش کرده و فرار کرد.

از اونجایی که شیرین خانم هوای سرد رو خیلی دوست داره درب فریزر  را باز کردم که تمیزش کنم اومده  دستش رو به درب فریزر می کشه و من با هزاران زور و زحمت خانم رو می کشم کنار.

موقع ظرف شستن که دیگه نگو باید صندلی رو بزارم کنارم و خانمی حتما در شستن ظرفا کمک کنه مگه می شه مامان تنهایی کار کنه؟؟؟!!!چشمک

بعد از این همه کار رفتیم حمام

شیرین جونم عاشق حمامه لباس تنش رو میکشه جلو یعنی لباسشو در بیارم.

توی حمام توی وان  نشست و آب رو توی سر و صورتش پاشیده و بعدشم خندیده. آخر کار که زیر دوش گرفتمش  از خوشحالی جیغ کشید و خندید.

فدای خندیدنت عزیییییییییییییییییییییییزم.

صدای راه رفتن همسایمون توی پله ها اومد. پاشده با تعجب همراه با خوشحالی میگه "او او بابا بابا "

یعنی بابا اومده و دست من رو می کشه که بریم در و باز کنیم بهش گفتم نه عزیزم بابا نیست اصرار که نه بابا هست. گفتم شیرینم برو تلفن رو روی تخت بیار که به بابایی زنگ بزنیم با قدم های ریز و قشنگش می دووه و تلفن رو آورده که زنگ بزنیم .صدای باباش رو که پشت خط  شنیده بلند بلند می خنده و ذوق کرده .خیلی دوست دارم شیرینم.

بعد از قطع شدن تلفن گریه میکنه .

طاقت نیاوردم و رفتیم پارک تاب بازی کردیم الاکلنگ سوار شده. سرسره بازی کرده. توی تاب از ته دل جیغ می کشه امروز جدیدا شروع کرده به جیغ زدن تعجب می کنم از کجا یاد گرفته جیغ بزنه؟؟؟!!!

خوبه که احساساتش رو اینجوری نشون بده ولی خوب زندگی آپارتمانی و همسایه ها و ...چی بگم والا...

نون خریدنم آمدیم خونه .یه کمی کارامون رو که کردیم بابا مهدی اومد و شادی دخترم کامل شد.

مهدی، دلتون نخواد انگور خریده بود شیرین کشت منو تا دوتا خوشه انگور شستم بهش دادم . خوشش اومده بود یکی خودش میخورد و یکی به من و باباش تعارف میکرد.

رفته از توی کابینت یه قابلمه برداشته آورده مثلا  شام پخته. از توی قابلمه خالی انگار چیزی بر می داره و می خوره دختر خوشگلم تنها خورم نیست به من و باباش هم تعارف میکنه!!!خدا شکرت این چه عالمیه که این جوجوی یه ساله داره...

یه چیز جالب امروز شیرین دویده سمت دستشویی و شلوارشو کشیده جلو بردمش دستشویی، جیگرم (بی ادبیه ولی برای یه مادر خیلی ذوق داره) کارشو کرده و اومدیم  بیرون خیلی ذوق کردم  برای اولین بار خیلی هیجان داشتم و خوشحال شدم.

راستی امروز توی حمام خودم یه کمی موهای جلوش رو کوتاه کردم.آخه میومد توی چشمش خوب شد.از پسش بر اومدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

❤مامان رامیلا کوچولو❤
24 تیر 92 21:57
سلام نی نی خوشکلی دارید به ما هم سر بزنید راستی اگه دوست داشتید به رامیلا با کد 620 رأی بدید .


سلام عزیزم مرسی. چشم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد