شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

شیرین عسل

این چند وقت

1392/12/26 8:59
175 بازدید
اشتراک گذاری

بعداز دو هفته پر تلاش برای امر خانه تکانی امروز صبح تصمیم گرفتم که وبلاگمون رو به روز کنیم تو این مدت من و شیرین خانم خیلی درگیر بودیم و کلی خونمون و تمیز کردیم بابایی هم که صبح کله سحر می رفت سر کار و شب دیر تر از همیشه بر می گشت خونه متفکر

ولی من کمکی داشتم شیرین خانم دختر گلم.بهش می کفتم شیرین جونم مامان روزنامه هارو بیار می رفت یه قوطی پودر لباس شویی بر می داشت و بالای سرش تکون می داد و نیش های قشنگش رو تا بنا گوش باز می کرد...ابرو

می گفتم نه روزنامه بیار این پودره می رفت یه دسته روزنامه می آورد و از دور به من نشون می داد و فرار می کرد... محصلمن هم از روی صندلی می اومد پایین و بدو بدو دنبالش...بعضی وقتا هم خسته بودم و حوصله نداشتم می گفتم خوب نمی خوام...افسوس

اوه اوه از این کولاتی(شکلات) که شیرین خانم از تو این کابینت ها پیدا می کرد و میل می نمود.موقع تمیز کردن آشپزخونه که جوجو بلا کلی شیطنت کرد و ظرف شکوند...یا من ظرفا رو می چیدم توی کابینت خانم در می آوردمی چید وسط... یعنی از این دو هفته من 1 هفته یه آشپزخونه کوچولوی جمع و جور رو تمیز کردم...خدا رو شکر

ولی تمیز که می شد خستگی از تنم واقعا به در رفت...

از توی ظرفای آشپزخونه یه دونه قیف پیدا کرده بود بود توش می گفت دودو دودو دودو دودو ...

خیلی با مزه نشسته بود وسط اتاق و آهنگ می زد به همین جا ختم نشد بابایی هم که اومد خونه قیف و داد دست بابایی تا براش آواز بخونه و شیرین خانم هم برقصه...خیلی خندیدیم تازه من هم باید دست می زدم براشون...

ولی چه کیفی کرد شیرین خانم از این به هم ریختگی در حین خونه تکونی مبلها رو که رویه شونو در آوردم شیرین خانم قشنگ پاشو می ذاشت روی چو ب پایین مبل و از اینکه تنها می تونست بره روی مبل کلی ذوق می کرد...

شیرین این روزا حرف زدن هاش خیلی با مزه شده و مفهوم تر از گذشته صحبت می کنه...

مامان جون رو می گه مامان نون بابا جون رو هم می گه بابا نون تازه هر موقع می خواد خودشو لوس کنه می گه مامان نون مامان نون یا برای باباش که می خواد خودشو لوس کنه تازه یه چیز با مزه:من که به شیرین می گم بابات اومد خودشم دیگه به بابا می گه باباتخنده.باباشو که صدا می کنه می گ بابات. این ت رو همچین محکم می گه هااااااقهقهه

دور خودش می چرخه بعد هم با هیجان به گل های قالی اشاره می کنه که دارن می چرخنخنده

تازه مامان جون شیرین خانم بهش می گه شکلات شیرین هم خیلی از این نسبت خوشش می آد دیشب دیگه خودش می زد به باباش و هی می گفت کولات کولات...بغل

جدیدا خاله گفتن رو یاد گرفته و می گه لاله...قلب

الان هم که من دارم این متن رو می نویسم شیرین خانم بیدار شده و خاله نصیبه رو که خواب بود رو بیدار کرده تازه برای اینکه بیدار بیدار بشه بهش می گه لاله ،جیش ،آبخندهقهقهه یعنی برو تو دستشویی صورتتو بشور که بیدار شی(لاله که یعنی خاله ،منظور از جیش دستشوییه،آب هم یعنی صورتت رو بشور)بغلچه خلاصه و مفید حرفشو می زنهنیشخند

خدایای شکرت به خاطر همه چیز...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

zanamo nafiseh
26 اسفند 92 11:32
ghorbone in dokhtar beram ke enghadr to karha komake mamanesh mikone khaste nabashi khanomi
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد