روزانه 19
امروز صبحکه بیدار شدیم از پنجره تو کوچه رو نگاه کردیم همه جا سفید بود.آره برف اومده
شیرین هم نگاه کرد کلی خوشحال شد از اینکه همه جا سفید پوش بود من که می گفتم شیرین نگاه کن برف اومده مامان اونم تکرار می کرد (بف)بعد از اینکه یه کمی ذوق کردیم و بساط صبحانه آماده شد و صبحانه خوردیم. تا شیرین چاییشو بخوره من سریع ظرفا رو شستم به شیرین خانم گفتم استکان چاییتو بیار بشورم می گفت من من و اشاره به صندلی می کرد من هم گفتم باشه اول بیارشون بچه ام یکی یکی اول استکان بعد نعلبکی ودر نهایت سینی تا جوجو اینطوری آوردشون منم زودی شستم گذاشتم تو آبچکون گفتم خوب بریم چه بازی بکنیم ؟؟؟!!!!
دیگه اصلا یادش رفت که می خواست ظرف بشوره این هم یه ترفند مادرانه...
امروز تصمیم گرفتم دستشویی رو بشورم برا همین شیرین خانم برای خودش سی دی نانای گذاشت من هم به کارم رسیدم.آخیش تمیز شد همیشه بابایی خودش می شست. البته یه چند وقتی همیشه همیشه هم نه فقط کف رو می شست خودم امروز دیوار و درو همه را تمیز کردم.
وقتی اومدم پیش شیرین خانم بعله همه اسباب بازی ها رو ریخته وسط که بازی کنیم.کلی هم با اسباب بازی ها بازی کردیم و فیلم در چشم باد رو هم دیدیم.
دیگه شیرین خانم بیدار شده نمی تونم بنویسم...