شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

شیرین عسل

روزانه 21

1392/11/19 16:16
165 بازدید
اشتراک گذاری

امروز من زودتر از شیرین خانم بیدار شدم.ساعت ٧:٣٠مژهولی برای اینکه شیرین عزیزم بیدار نشه و حسابی بخوابه کاری نکردم جز گشت و گذار توی اینترنت.ساعت ١٠ بود که گلی خوشگلم بیدار شد.من هم صبحانه نخوردم به جز یه لیوان شیرعسل تا با دختر خوشگلم صبحانه بخوریم.

جوجو وقتی بیدار شد و من رو پای نت دید خنده شیطنت آمیزی کرد و آمد سمت من.راستی ویندوز لپتابم رو ٨ کردم.دیگه نازگلی من کمتر میتونه شیطنت کنه البته فعلا تا ساز و کار اینم یاد بگیره بعد...

امروز صبحونه نون و پنیر و اننور داشتیم به قول شیرین خانم، به انگور می گه اننور. خندهماچبغلشیرین خانم فقط انگور خورد.

تو پرانتز

(انگور هم واسه خودش جریان داره.رفته بودیم مهمونی یه ظرف میوه تزیینی بود دوتا خوشه انگور داخلش بود شیرین تا انگورها رو دیده خندان و خوشحال انگور خواست ولی وقتی جوجو فهمید انگورها خوردنی نیست.کلی ناراحت شد و گریه کنان انگور خواست دونه های انگور  رو می کشید وقتی می دید جدا نمی شه گریه اش بیشتر می شد.بابایی مهربون شیرین خانم هم که این صحنه رو اصلا نتونست تحمل کنه پا شد رفت انگور بخره بیاره...)

یه کمی با هم بازیم کردیم ،شیرین دوباره معلم من شد برای این بازی هم من باید حتما طرف بالای میز بشینم و همیشه هم برای هر حرفی اجازه بگیرم عجب معلم مقرراتی حساسی...

امروز با هم کشیدن دایره را تمرین کردیم جوجو دایره های با مزه ای می کشید.بعضی وقتا هم هر چی خودش دوست داشت می کشید.

بعد از اون شیرین خانم تاب بازی خواست ولی دیروز بابا تابشو باز کرده بود هر چی گفتم بذار بابایی شب بیاد مرغش یه پا داشت و اصلا قبول نداشت.من هم که نه قدم می رسید نه زورم برای جا انداختن حلقه ها...مشکل قد رو با صندلی حل کردیم جا انداختن حلقه ها هم با گوشت کوب.از خود راضیشیرین خانم حسابی  تاب بازی کرد.من امروز تصمیم داشتم کشو ها رو مرتب کنم برای همین با شیرین خانم رفتیم سراغ این کار.من لباسا رو تا می زدم می دادم شیرین خانم بذاره توی کشو ها.با مزه بود هر لباسی رو که می ذاشت دو تا ضربه کوچولو هم بهش می زد از همه مهمتر اینکه رو صاف گذاشتن لباسا هم خیلی حساس بود.الهی که مامان قربون این همه دقتت بره کوشمولوی خوردنیه من.تشویق

براش کته با گوشت چرخکرده پختم ولی جوجو خسته شده بود و می خواست لالا کنه.من هم وسط کارم بود شیرین خانم هم عجول یه کوچولو دعوامون شد.دستاشو شستم بهش گفتم برو با حوله خشکش کن سرش و انداخته بود پایین زیر چشمی به من یه نگاه کرد و یه خنده ریزی کرد من هم سر خودمو با کارا گرم نشون دادم و دیگه چیزی نگفتم با یه تأخیری رفت حولشو برداشت دستاشوو خشک کرد.

دختره چشم سفیدابرونیشخندچشمکماچ

خدایا شکرت به خاطر گل قشنگم و به خاطر همه چیز

  

            niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان عليرضا
20 بهمن 92 15:25
چه دختر منظمي!آفرين خاله جون.اين كارارو يادت باشه بزرگ هم كه شدي همين طوري منظم باش.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد