مشهد 5
دوشنبه ١٢/١٢
دیروز که ساعت ٩ رفتیم خیلی بهتر بودبرای همین امروز هم زود جمع و جور کردیم تا به سرویس ساعت ٩ برسیم.سرویس اصلی پر بود و ما ها که چند نفری بودیم را با مینی بوس فرستادن سمت حرم.روزهای قبل از سمت خیابان امام رضا می رفتیم اینبار از سمت باب الجواد وارد شدیم البته هرو باب به صحن جامع رضوی باز می شد.من و شیرین خانم زیارتنامه برداشتیم رفتیم بخونیم شیرین هم داشت از روی کتاب می خوند که یه باره یه خانمی بلند گفت هیس!!!شیرین که همین طوری وا رفت و کتاب رو زمین گذاشت خجالت کشید اومد توی بغل من.من خیلی ناراحت شدم و به خانمه گفتم چرا اینطوری گفتین؟؟این بچه هم به خیال خودش و توی عالم خودش داره زیارت می کنه و دعا می خونه این رفتار شما اونم با یه بچه خیلی بد بود.خانمه عذر خواهی کرد ولی شیرینم خیلی ناراحت شد و دیگه هر چی بهش گفتم دعابخون نخوند...
پا شدیم بردمش بیرون که یه کمی فضا براش عوض بشه توی حیاط که اومدیم براش بهتر بود کتاب دعا رو بهش دادم بخونه قربونش برم دوباره شروع کرد به دعا خوندن.والله آدم چی بگه؟؟؟!!!!
دعاش که تموم شد یه کبوترای حرم از بالای سرمون رد شد و نشست روی بام سقا خونه شیرین هم تعجب کرده بود هم ذوق و از جایی که کبوتره پریده بود را تا جایی که روی سقا خونه نشسته بود رو با هیجان تعریف می کرد.قیافش موقع تعجب خیلی خوردنیه.چشماشو گرد می کنه دهنشم نیمه باز لباشم غنچه واااااای یعنی آخر تعجبه جوجو....
بعد از ظهر هم که با شیرین خانم به همراه عموی راننده مورد علاقه شیرین خانم رفتیم هتل...
بعد از ناهار هم شیرین خانم رو بردم حمام یه دوش کوچولو بگیره ، کیف کرد بچه ام اومدیم بیرون خوابید تا یه دو سه ساعت....