شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

شیرین عسل

بازی بازی

مامان های مهربون می دونن چه احساس قشنگیه و چه آرزوی دست نیافتنیه بازی بچه ها و به مدت کوتاهی سرگرم شدن با اسباب بازی... ولی امروز شیرین خانم با اسباب بازیش بازی کرد... اونم چه بازی ای ... بیاین با هم ببینیم...         مراحل بازی یه نی نی خوشگل با اسباب بازی هاش 1-خیلی ذوق زده از اسباب بازی اش و با خوش حالی در حال بازی   2- همچنان بازی     3- فکر های خطر ناک   4-به مرحله عمل گذاشتن فکر های خطر ناک    بیچاره اسباب بازیه ...
11 مرداد 1392

14 ماهگیت مبارک

امروز 14 ماهگیت تمام شد. چقدر این روزای قشنگ زود دارند سپری می شن.دلم واسه این روزا خیلی تنگ می شه شیرینم. برای دیدن عکسای قشنگ شیرین لطفا بفرمایید ادامه مطالب   امروز برات خوندم 14 ماهگیت مبارک خندیدی دست زدی و دست منو کشیدی بردی توی آشپزخونه به کابینتی که شمعا توش بود اشاره کردی که برات شمع روشن کنم .بعدش اومدی شمعا رو فوت کنی  ولی فوتت قدرت خاموش کردن شمعا رو نداشت آخه تو کوچولوی مامانی تو ظریفی تو برگ گلی. این روزا خیلی دوست داشتنی  شدی می خوای حرف بزنی ولی نمی تونی.وقتی گیرنده های مامان ضعیف می شه و منظورت رو نمی فهمم.محکم می زنی توی سرت و موهاتو می کشی  اون موقعست که من جیغ می زنم نکن ...
9 مرداد 1392

خرید کفش

این دختر خوشگل ما علاقه زیادی به کفش داره. یادتون هست یه پست هم به اسم کفش داشتیم توی این هفته رفته بودیم برا خانمی کفش بخریم یه کفش خوشگل دیدیم رفتیم توی معازه امتحان کردیم رنگ  دلخواه ما سایز شیرین خانم رو نداشت . تحویل دادن کفش همانا و گریه های وحشتناک شیرین خانم همان. همچین گریه می کرد و گوله گوله اشک می ریخت که نگو . من و باباش هم علامت تعجب که بچه تو رو حالا چه به این حرفا؟؟؟!!! خلاصه با هزاران ترفند حواسشو پرت کردیم . برای لباس این طوری نیستا.فقط برای کفش و دمپائی . حالا اینطوری باشی خدا به فریادمان برسد چند صباح دیگر... سرتونو درد نیارم توی مغازه دیگه یه جفت کفش دیگه دیدیم تا اومدیم سایزش رو پیدا کنیم کشت ما رو ،...
3 مرداد 1392

کفش

داشتم به کارای خونه میرسیدم دیدم دختر گلم شیرین خانم مامان رفته از توی کمدش یک جفت کفش خوشگل که مامان جونش براش خریده بود را برداشته داره سعی می کنه که بپوشه.یکی دوبار هم خورد زمین ولی نا امید نشد کفش و گرفت دستش اومد پیش مامان... دختر نازم کفشت رو که پات کردم حالا دیگه راه می رهتی و با هر قدم یه نگاهی هم به پات می کردی. اومدی دست من رو گرفتی بردی سر کمدت و لباساتو نشونم دادی هر کدوم را که می دادم رد کردی الا این یکی. بعدشم که طبق معمول جلوی آینه ایستادی و ذوق خودتو می کنی.  فدای خندت بششششم من. حالا خانم خوشگله داره برا خودش بازی میکنه و مامان هم دوربین به دست دنبالش...       &nb...
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد