شیرین خانم کتاب خریده
دیروز 16 اردیبهشت من و شیرین خانم رفتیم کتاب فروشی ،به دلیل فاصله زیاد از نمایشگاه و البته بیشتر به خاطر شلوغی فضای نمایشگاه کتاب به همین کتاب فروشی سر کوچه مون بسنده کردیم و رفتیم کلی کتاب خریدیم .
خیلی کتابهای جالبی داشت پر عکس اونم از نوع عکس هایی که نی نی به سن شیرین خانم می پسندید.تازه براش یه پک 12 تایی به قول خودمون دهه 60 ها مداد شمعی یا به قول بچه های جدیدتر پاستل روغنی خودشم یه بسته پازل برداشت هیچی دیگه کارت من بیچاره پر از خالی شدالبته خدا کنه کارتامون برای همین چیزا خالی بشه.بعدشم رفتیم پارک کلی تاب بازی و سر سره و بعدم اومدیم خونه. شیرین اول از همه دستاشو تمیز با کمک مامان شست بعد هم رفت سراغ پازل، اول خرید خودش یه کمی که بازی کرد سراغ کتابها رو گرفت تا مداد شمعی ها رو دید تقاضای دفتر برای نقاشی کرد خیلی خوشش اومد تازه کشان کشان میز و صندلی خودشم آورده و من را هم برای کشیدن نقاشی دعوت کرد.خیلی نقاشی کشیدیم و همراه با شیرین خانم خود من هم کلی کیف کردمدیشب هم موقع خواب یه کتاباشو آوردم براش خوندم البته نوشته هاشو نه از روی عکس براش قصه گفتم خیلی خوشش اومد کتاب و از من گرفت رفت پیش بابایی و شروع کرد به خوندن کتاب برای بابا... نی نی ...بالا... هوو (نی نی از پله های سر سره رفت بالا سر خورد اومد توی بغل باباش . یا تاب تاب عبادی ددا نندادزی) بابا هم بعد از کمی قصه شنیدن خودشو زد به خواب شیرین هم کتابو برداشت گذاشت روی میزش و اومد پیش من لالا کرد.من قربون دختر قشنگم برم که کتاب خون شده برای باباش.
راستی امروز 4 شنبه 7 رجب شیرین به ماه قمری دو سالش تمام شد.دخترم بزرگ شده خانم شده.امروز براش برنامه های شومی داشتم ولی بنا به دلایلی یه چند وقتی به تعویق افتاد.می خواستم بهترین دنیاشو یعنی می می رو ازش بگیرم .