روزانه24
امروز هوا بارونیه من دوست دارم.شیرین هم وقتی توی کوچه رو نگاه کرد و دید زمین خیسه و آدما دارن با چتر رد می شن براش جالب بود.امروز کلی کار خونه داشتم یه کمی هم از دیروز مونده بود.خلاصه این جوجوی گل من هم که تازه از پیش دایی هاش اومده و دلتنگه یه کمی بی حوصلگی شو با چسبیدن به من و می می خواستن های مکرر نشون می ده.و خلاصه با مامانش همکاری نمی کنه.خودمم هم زیاد حوصله ندارم شلوغی کارهام کلافه ام کرده.جمع و جور می کنم ها ولی اصلا انگار نه انگار...
امروز هوس سوپ کردیم شیرین خانم تا ظرف جو رو دیده از من جو می خواد تا بازی کنه یه کمی توی کاسه بهش دادم برده بازی کرده آخر بازی هم همه رو ریخته رو فرش.تازه خودشم اومده جارو رو برده که جمعشون کنه.
همون مجله های جدولی بود که هفته پیش گرفته بودم جیگر همشونو در آورده روی همشو خط خطی کرده تازه همون ورقی رو هم که از بین پاره پوره ها سالم مونده و من بر می دارم رو می گیره روش نقاشی بکشه.
دیروز با شیرین جون رفتیم .بیرون موقع اذان جلو مسجد بودیم رفتیم مسجد نماز خوندیم شیرین هم با یه نی نی دوست شده بود و کلی بازی کرد امروز که اذان رو گفتن گفتم اواه شیرین جون امروز نرفتیم مسجد.خندان و خوشحال پا شد که لباس عوض کنه بریم.بغلش کردم گفتم نه امروز بارون می آد سرده قبول نکرد گفتم دیدی ادمای توی کوچه با چتر بودن و می دویدن خندید و قبول کرد که امروز نریم.قربونش برم که اینقدر نازه...
تازه گی ها تعجب که می کنه حتما اواه می گه...کپی زیور خانم سریال باران.خیلی با مزه است تازه اینکه می دونه کی و کجا از این واژه اواه استفاده کنه خیلی جالبه.خیلی سریع و با مزه تلفظ می کنه.
خدایا شکرت