شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

شیرین عسل

روزانه 36

1393/1/19 15:01
230 بازدید
اشتراک گذاری

امروز زود بیدار شدم یعنی ساعت ١٠ دقیقه به ٨ چند تا حرکت ورزشی انجام دادم. آمدم چایی درست کردم و دو تا تخم مرغ آب پز کردم جای همه خالی در این میان شیرین خانم هم بیدار شد دست و صورتشو شستم و صبحانه خوردیم و تا اومدیم از خونه بزنیم بیرون بریم سراغ کار های گواهینامه من شد ساعت ١٠ ...

 

 

                                                        

 

...اتوبوس سوار شدیم اتوبوس توی ایستگاه نگه نداشت رفت و رفت دقیقا اون لاین بزرگراه نگه داشت و من هم ناراحت به راننده گفتم چرا ایستگاه اون ور نگه نداشتین؟؟؟؟؟عصبانیراننده گفت خوب نگفتین اگه گفته بودین نگه می داشتم .ببخشید .حالا جالب اینکه:

 ١-ایستگاه بود و باید می ایستاد.

٢- من بچه بغل وسط اتوبوس توی ایستگاه بلند می شم یعنی چی؟؟؟؟؟آینه به اون گندگی برا همین کاراست دیگه....

٣-تازه من صدا هم زدم

اصلا رانندهه هواسش نبوده کلا.

بی خیال توفیق اجباری برای رد شدن از روی پل عابر به شیرین خانم که خوش گذشت... همه جا بغل می شه به جز روی پل عابر پیاده...نیشخندحالا خوش به حال من یا شیرین؟؟؟

خلاصه  رفتیم به این دفتر پلیس +١٠ رسیدیم دو نفر جلوی ما بودن بعدش یه خانمه اومد یه آقا پسر بلانسبت همگی دوستان گاو میش زد از جلوی ما و خواست مدارکشو بده گفتم آقا تشریف  ببرید توی صف.

بی ادبانه گفت کو صف؟

گفتم من و خانم پشت سر من!!!ابرو

بی ادب برگشته می گه نمی دونم کی به شما ها گواهینامه داده؟؟؟؟!!!!

من هم گفتم همون که به شما ها گواهی نامه داده.حالا هم برو توی صف.

بی نزاکت... هنوز پشت لبش سبز نشده اینقدر بی ادب صحبت می کنه ...

امروز روز پر حاشیه ای بوده نه؟؟؟؟؟ فرهنگ کجای این جامعه وجود داره من موندم، که هی می گیم مردم فهیم، مردم با فرهنگ.وقتی یارو نمی فهمه با خانم چه طوری صحبت کنه دیگه تا آخر خط بریم.

خلاصه کارمون انجام شد و با دختر عزیز دردونه ام برگشتیم خونه سر راه سبزی هم خریدیم .سبزی فروشه جلوی یه پارکینگ بود چند تا جوجه با مزه هم گرفته بود انداخته بود قاطی آشغال سبزی ها صفا کنن. تا من مشغول سبزی خریدن بودم شیرین خانم هم دنبال جوجه ها کرد اینقدر دنبالشون دوید که دیگه داشتن از محوطه پارکینگ می رفتن بیرون اومده از من سبزی گرفته ببره بده جوجه ها فکر می کرد جوجه ها می آن سبزی رو از  دستش می گیرن یه کمی که دنبالشون رفت و اونا هم سبزی رو نگرفتن یه باره گذاشتش تو دهنش من هم سریع در آوردم سبزیه رو.دل نمی کند از جوجه ها تا اینکه یه نی نی دیگه هم اومد و این بار دوتایی دویدن سمت جوجه ها دیگه گفتم بیا بریم بعد دوباره می آیم .نمی دونم چی شد اومد. ماشاله یه قدمم هم راه نمی آد که فورا می خواد بغل بشه. واقعا امروز دیگه کمرم درد گرفته ولی خدا رو شکر به همه اینها می ارزه داشتن یه دختر خوب مثل شیرین خانم عزیزم. توی پاک کردن سبزی ها هم کلی بهم کمک کرد .سبزی های پاک کرده رو ریز ریز کرد متفکر

مامان فدای گل به این قشنگی بشه الهی... خوشمزه من،شیرین من...

دوستت دارم گلم

خدایا شکرت  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

zanamo nafiseh
20 فروردین 93 19:46
dar morede avali azizam che entezari az adamaye biadab dari ,ghorbonesh beram enghadr khanom shode to karha komake maman mikone
مامان سهند و سپهر
23 فروردین 93 12:35
عزیز دلم آفرین به شیرین خانم دلم براتون تنگ شده بود مامانی کم عکس میذاری ازش هاااااا
مامان شیرین خانم
پاسخ
ممنون عزیزم خیلی خوشحال شدیم اومدین.از این به بعد بیشتر عکس می ذارم.
مامان علیرضا
26 فروردین 93 0:21
واقعا ادم اعصابش از دست این آدمهای نا حسابی خورد میشه.خیلی خوب کردی جلوش وایستادی مامانی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد