روزانه 36
امروز زود بیدار شدم یعنی ساعت ١٠ دقیقه به ٨ چند تا حرکت ورزشی انجام دادم. آمدم چایی درست کردم و دو تا تخم مرغ آب پز کردم جای همه خالی در این میان شیرین خانم هم بیدار شد دست و صورتشو شستم و صبحانه خوردیم و تا اومدیم از خونه بزنیم بیرون بریم سراغ کار های گواهینامه من شد ساعت ١٠ ...
...اتوبوس سوار شدیم اتوبوس توی ایستگاه نگه نداشت رفت و رفت دقیقا اون لاین بزرگراه نگه داشت و من هم ناراحت به راننده گفتم چرا ایستگاه اون ور نگه نداشتین؟؟؟؟؟راننده گفت خوب نگفتین اگه گفته بودین نگه می داشتم .ببخشید .حالا جالب اینکه:
١-ایستگاه بود و باید می ایستاد.
٢- من بچه بغل وسط اتوبوس توی ایستگاه بلند می شم یعنی چی؟؟؟؟؟آینه به اون گندگی برا همین کاراست دیگه....
٣-تازه من صدا هم زدم
اصلا رانندهه هواسش نبوده کلا.
بی خیال توفیق اجباری برای رد شدن از روی پل عابر به شیرین خانم که خوش گذشت... همه جا بغل می شه به جز روی پل عابر پیاده...حالا خوش به حال من یا شیرین؟؟؟
خلاصه رفتیم به این دفتر پلیس +١٠ رسیدیم دو نفر جلوی ما بودن بعدش یه خانمه اومد یه آقا پسر بلانسبت همگی دوستان گاو میش زد از جلوی ما و خواست مدارکشو بده گفتم آقا تشریف ببرید توی صف.
بی ادبانه گفت کو صف؟
گفتم من و خانم پشت سر من!!!
بی ادب برگشته می گه نمی دونم کی به شما ها گواهینامه داده؟؟؟؟!!!!
من هم گفتم همون که به شما ها گواهی نامه داده.حالا هم برو توی صف.
بی نزاکت... هنوز پشت لبش سبز نشده اینقدر بی ادب صحبت می کنه ...
امروز روز پر حاشیه ای بوده نه؟؟؟؟؟ فرهنگ کجای این جامعه وجود داره من موندم، که هی می گیم مردم فهیم، مردم با فرهنگ.وقتی یارو نمی فهمه با خانم چه طوری صحبت کنه دیگه تا آخر خط بریم.
خلاصه کارمون انجام شد و با دختر عزیز دردونه ام برگشتیم خونه سر راه سبزی هم خریدیم .سبزی فروشه جلوی یه پارکینگ بود چند تا جوجه با مزه هم گرفته بود انداخته بود قاطی آشغال سبزی ها صفا کنن. تا من مشغول سبزی خریدن بودم شیرین خانم هم دنبال جوجه ها کرد اینقدر دنبالشون دوید که دیگه داشتن از محوطه پارکینگ می رفتن بیرون اومده از من سبزی گرفته ببره بده جوجه ها فکر می کرد جوجه ها می آن سبزی رو از دستش می گیرن یه کمی که دنبالشون رفت و اونا هم سبزی رو نگرفتن یه باره گذاشتش تو دهنش من هم سریع در آوردم سبزیه رو.دل نمی کند از جوجه ها تا اینکه یه نی نی دیگه هم اومد و این بار دوتایی دویدن سمت جوجه ها دیگه گفتم بیا بریم بعد دوباره می آیم .نمی دونم چی شد اومد. ماشاله یه قدمم هم راه نمی آد که فورا می خواد بغل بشه. واقعا امروز دیگه کمرم درد گرفته ولی خدا رو شکر به همه اینها می ارزه داشتن یه دختر خوب مثل شیرین خانم عزیزم. توی پاک کردن سبزی ها هم کلی بهم کمک کرد .سبزی های پاک کرده رو ریز ریز کرد
مامان فدای گل به این قشنگی بشه الهی... خوشمزه من،شیرین من...
دوستت دارم گلم
خدایا شکرت