شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

شیرین عسل

شیرین خانم و خاله نصیبه

1393/1/20 7:56
248 بازدید
اشتراک گذاری

خاله نصبه دیروز بعد از ظهر اومد خونمون به شیرین خانم سری بزنه.وقتی اومد شیرین خانم خواب بود. خودشم خیلی خسته بود برای همین خودش هم خوابید...

 

                                         

...شیرین که بیدار شد اومد پیش من وبا هم مشغول بودیم گل سر خاله روی مبل بود گفتم شیرین این مال کیه؟؟!!اونم خیلی خون سرد گفت: لالی.(خاله)و همین طور سپری شد با هم بازی کردیم تلویزیون نگاه کردیم خواستم پوشکشو عوض کنم همیشه که دنبالم می آمد توی اتاق ایندفعه نیومد.گفتم شیرین بیا یه چیزی نشونت بدم .از اونجایی هم که همیشه دنبال چیزای جدیده اومد، آمدن همانا و دیدن خاله نصیبه همان و کلی ذوق زده شدن همان.همچین ذوق زده شده بود که بلند بلند و از ته دل می خندید و اشک اومده بود توی چشماش.الهی بمیرم که ...

هیچی دیگه از خنده های قشنگ شیرین خاله بیدار شد و ذوق شیرین هم بیشتر.گفتم برو خاله رو ببوس تا بلند شه.هیچی دیگه خاله که می خواست یه کوچولوی دیگه دراز بکشه و کم کم بیدارشه با شیطنت های شیرین دیگه زود بلند شد.شیرین درب کمد رو باز کرده و اشاره می کنه پتو رو بذار توی کمد.یا من بهش گفتم بیا پوشکتو عوض کنم. گفت :نه لالی.یعنی خاله هم باید بیاد .خاله هم بیدار شد و دختر عزیزم دستشو گرفت آورد توی پذیرایی.گل سرشو بهش داد که موهاشو جمع کنه و دیگه شروع کرد به بازی.من که با خاله صحبت می کردم  شیرین بلند بلند می خندید یا می رفت پیش خاله که یعنی من حرف نزنم و خاله برای خودش باشه.

شبکه نسیم آهنگ محلی پخش می کرد دست من و گرفت می کشه و میگه علی که یعنی از جا بلند شم و با هم برقصیم.دستمال کاغذی دادم دستش که با دستمال برقصه دستمال و بالای سرش تکون می ده و خوشگل می رقصید.الهی فدای دخترم بشم من.

دایی ها زنگ زدن شیرین باهاشون صحبت کرد.دایی به شیرین گفت برامون شعر بخون شیرین خانم هم گوشی رو گذاشت کنارش روی زمین و شروع کرد مثلا اتل متل توتوله... و فقط گفت توتوله توتوله من و خاله با تعجب به شیرین نگاه کردیم  و ما هم پاهامونو دراز کردیم تا شیرین خانم برامون شعر بخونه آخه اولین بار بود که شیرین این شعر رو خونده بود...وای دختر گل مامان عاشقتم.

آخر شب هم رفته توی اتاق و صدا می زنه لالی، لالی...گفتم مامان خاله خسته است بذار من بیام می گه نه لالی.خاله رفت پیشش عروسکشو داد به خاله که بغل کنه خودشم لالایی خوند و شال من هم که یعنی پتوی بازیشون.عروسکش که خوابید حالا نوبت خودشه با مزه اومده خوابیده و پتوشو کشیده روش و با خودش زیر لب یه چیزایی می گفت خیلی با مزه بود.

بعد هم یه مجله جدول برداشته و خیلی جدی مشغول جدول حل کردن شده خیلی حرفه ای جدول هم حل کرد.خاله بهش گفت می آی برات قصه شنگول و منگول بخونم؟گفت بعله (دخترم بله رو یاد گرفته) خاله به اینجا رسید که مامان بزی به بچه ها گفت در و روی غریبه باز نکنید شاید آقا گرگه باشه می خوردتون ... یه باره شیرین گفت نه.و به دهنش اشاره کرد که نه نخوره و اصلا خاله قصه نگهنیشخند اومد پیش من و طبق معمول با می می خوابید...

شب قشنگت بخیر باشه عروسکم...خدایا هزار مرتبه شکرت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

zanamo nafiseh
20 فروردین 93 19:48
dastesh dard nakone khale jonesh miad sar mizane dele bachamon yekam baz mishe
مامان شیرین خانم
پاسخ
واقعا بچه ام خیلی دوست داره به جز من یه نفر دیگه رو هم ببینه تو خونمون
مامان علیرضا
26 فروردین 93 0:37
عزیز دلم پس تو هم مثل علیرضا عاشق خالتی؟
مامان شیرین خانم
پاسخ
بله چه جورم بعضی وقتا که دیگه بهش مامان هم می گه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد