روزانه 32
دیشب همینطوری رفتیم بیرون رفتیم تیراژه سرزمین عجایب اولش که من و شیرین خانم سوار قطار شدیم برای بابایی هم دست تکون دادیم .توی تونل به شیرین گفتم جیغ بزن با اوی صدای نازش جیغ کشید دست زد و خوشحال بود...بردیم شیرین خانم رو سوار ماشین هایی که ثابت هستند و فقط درجا تکون می خورن کردیم.اولش خوب خوشحال بود بعدش دوتا دگمه داشت یکیش مثل اینکه بوق بود اون یکی یهو ماشین رو تکون داد شیرین دیگه از این تکون های شدید ترسید جیغ زد و ما هم بغلش کردیم دیگه شیرین خانم ترسیده بود هر وسیله ای که می گفتیم می خوای سوار شی جیغ و فریاد که نه نه،حالا این جوجه وسیله مناسب سن خودشو نمی خواد ولی این ماشین های کوبنده که دل و جیگر آدم می خواد در بیاد رو د...