شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

شیرین عسل

روزانه 32

دیشب همینطوری رفتیم بیرون رفتیم تیراژه سرزمین عجایب اولش که من و شیرین خانم سوار قطار شدیم برای بابایی هم دست تکون دادیم .توی تونل به شیرین گفتم جیغ بزن با اوی صدای نازش جیغ کشید دست زد و خوشحال بود...بردیم شیرین خانم رو سوار ماشین هایی که ثابت هستند و فقط درجا تکون می خورن کردیم.اولش خوب خوشحال بود بعدش دوتا دگمه داشت یکیش مثل اینکه بوق بود اون یکی یهو ماشین رو تکون داد شیرین دیگه از این تکون های شدید ترسید جیغ زد و  ما هم بغلش کردیم دیگه شیرین خانم ترسیده بود هر وسیله ای که می گفتیم می خوای سوار شی جیغ و فریاد که نه نه،حالا این جوجه  وسیله مناسب سن خودشو نمی خواد ولی این ماشین های کوبنده که دل و جیگر آدم می خواد در بیاد رو د...
9 فروردين 1393

روزانه 31

امروز پنج شنبه بابایی دیر رفت سر کار، ما هم بعد از رفتن بابایی سریع جمع و جور کردیم و دوتایی با هم من و شیرین خانم راه افتادیم به سمت امامزاده صالح.با اتوبوس رفتیم  بی ار تی شیرین جون اتوبوس رو خیلی دوست داره خلوت بود کلی خوش گذشت دیگه آخرای مسیر بود که شیرین جونم خوابش گرفته بود دیگه پیاده که شدیم بیدار شد عجب هوایی خیلی خوب بود تازه تمیز هم بود و ما هم نفس هامون رو تازه کردیم... امامزاده خیلی شلوغ بود. شیرین خانم دوباره فواره های توی حیاط رو دیده و خوشحال دست من و کشیده که بریم سمت آب رفتیم دستاشو شستم و رفتیم داخل زیارت کنیم.بعد از زیارت هم رفتیم نشستیم و شیرین خانم هم که خیلی خسته بود شیرینی هایی رو که براش برداشتم بودم رو خورد .....
7 فروردين 1393

سال 93

یا مقلب القلوب و الأبصار   یا مدبر اللیل و النهار   یا محول الحول و الأحوال   حول حالنا الی احسن الحال           دختر قشنگم توی سال 92 خیلی اتفاقات افتاد.خوب ،بد،...امیدوارم سال 93 سال تو باشه عزیزم امیدوارم خدا نه تنها امسال بلکه همه سال، همه خیرها و خوبی ها رو برای تو و همه بچه ها مقدر کنه... گل قشنگم إن شاءالله امسال هم بتونم برات بنویسم بنویسم تا یه روزی بخونی همه روزهایی رو که به خاطر نمی آری و یه روزی هم خودت بنویسی همه اون چیزهایی رو که دوست داری... عشق قشنگم، بهترین زندگی ام، با تمام وجودم دوستت دارم و آرزوی سلامتی، خوشبختی و خوشح...
6 فروردين 1393

سال نو مبارک

چه افسانه ی زیبایی... زیباتر از واقعیت .. راستی مگر هر شخصی احساس نمیکند که نخستین روز بهار گویی نخستین روز آفرینش است؟ نوروز مبارک       ******************************************     شیرین عزیزم این دومین عید ماست که سه نفری یعنی من و تو بابایی بر سر سفره هفت سین قشنگمان می نشینیم و لحظه تحویل سال نو را با یکدیگر جشن می گیریم و برای شادی و سلامتی و خوشبختی همه دعا می کنیم.دختر عزیزم بهترین ها را برایت از خدای مهربان خواستارم.مبارک باشدت این سال و همه سال...     دوستای گلمون سال نو مبارک إنشاءالله سال پر خیر و برکتی داشته باشید. عید همگی مبارک ...
27 اسفند 1392

این چند وقت

بعد از دو هفته پر تلاش برای امر خانه تکانی امروز صبح تصمیم گرفتم که وبلاگمون رو به روز کنیم تو این مدت من و شیرین خانم خیلی درگیر بودیم و کلی خونمون و تمیز کردیم بابایی هم که صبح کله سحر می رفت سر کار و شب دیر تر از همیشه بر می گشت خونه ولی من کمکی داشتم شیرین خانم دختر گلم.بهش می کفتم شیرین جونم مامان روزنامه هارو بیار می رفت یه قوطی پودر لباس شویی بر می داشت و بالای سرش تکون می داد و نیش های قشنگش رو تا بنا گوش باز می کرد... می گفتم نه روزنامه بیار این پودره می رفت یه دسته روزنامه می آورد و از دور به من نشون می داد و فرار می کرد... من هم از روی صندلی می اومد پایین و بدو بدو دنبالش...بعضی وقتا هم خسته بودم و حوصله نداشتم می ...
26 اسفند 1392

یا فاطمه زهرا(س)

یا فاطمه زهرا ادرکنی                      یادمان باشد ولایت یادگار فاطمه است هر که مولایش علی شد از تبار فاطمه است یادمان باشد فداییّ علی مرتضی بازوی بشکسته و چشمان زار فاطمه است یادمان باشد که آثار حمایت از علی روی چشمان کبود و اشک بار فاطمه است                               فرازی از خطبه فدکیه حضرت زهرا(س):        پس خداى بزرگ ایمان را...
24 اسفند 1392

سالگرد ازدواج مامان و بابا

٦ سال پیش در چنین روزی 22 اسفند دو مرغ عاشق یعنی بابا مهدی و مامان با همدیگه زندگی شونو زیر یه سقف شروع کردن و 6 سال پر فراز و نشیب رو با همدیگه داشتن و .... و ... و اما بهترین اتفاق این 6 سال حضور پر  برکت تو دختر عزیزمون در جمع 2 نفره ما بود... امسال تصمیم گرفته بودیم که البته من و شما دختر گلم که خودمون کیک بپزیم غذای خوشمزه درست کنیم و تازه ژله سورپریز هم درست کنیم که به دلیل شدت تکان های خانه در خانه تکانی فقط به غذا و یه ژله ساده ولی با مزه اکتفا کردیم نمی دونم وقت قحط بود توی اوج کار های دم عید ما عروسی گرفته بودیم؟؟؟؟!!!! تازه انیم بگماااااااا بابای عزیزتون روز به این مهمی رو فرامووووووووش کرده بود و خیلی خون سرد ساعت 10 او...
23 اسفند 1392

روز پرستار

امروز ولادت حضرت زینب (س) است و روز پرستار ما این روز عزیز رو اول به همه پرستارا بعد هم به خاله نصیبه عزیز تبریک می گیم                                                                                         ...
16 اسفند 1392

مشهد 7

امروز ٤ شنبه ١٢/١٤ روز آخر سفر ما بابایی که بیدار شد بره سر کار من و شیرین هم بیدار شدیم بقیه وسایلمون هم با عجله جمع کردیم آخه اتاق را باید قبل از ٢تحویل می دادیم.از اون طرف هم ما می خواستیم با ماشین ساعت ١١ زودی بریم حرم برای همین باید تا ١٠"٣٠ حاضر و آماده پایین می بودیم.البته موفق هم بودیم چون من یه کمی از کارهامو دیشب انجان داده بودم درست ١٠:٣٠ چک اوت کردیم و چمدونها رو  تحویل انبار دادیم تا بابایی ساعت ٢ تحویل بگیره بیاد حرم پیش ما بریم فرودگاه. رفتیم سوار سرویس حرم بشیم شیرین که از دور اتوبوس رو دیده بلند بلند صدا می زنه عمو عمو.ولی در اتوبوس بسته بود برگشتیم رفتیم وضو بگیریم برگشتیم در باز شده بود و عمو هم بیرون ایستاده بود ...
16 اسفند 1392

مشهد 6

سه شنبه ١٣/ ١٢ امروز توی سرویس حرم یه نی نی کوچولوی با مزه همسن شیرین خانم بود شیرین عزیز من هم که عاشق نی نی ها هر چی به نی نی نگاه کرد نی نی هواسش به خودش بود یه شونه از جیب باباش در آورده بود اونو همه حا می زد روی چشمش به صندلی اتوبوس و خلاصه بازی می کرد دیگه شیرین هم راه بهتری برای برقراری ارتباط پیدا کرد با دستش به اشاره به نی نی گفت :"نه نه" و به موهاش اشاره کرد و گفت :"مو مو"یعنی می گفت شونه رو یزن به همه جا این برای مو هست.خانمی کنارمون نشسته بود از این حرکت شیرین خوشش اومد و به مامان نی نی گفت که این دختر بچه به نی نی شما اینطوری می گه مامان بچه هم خوش اخلاق بود و حرف شیرین رو به دختر کوچولوی نازش گفت نی نیه هم شونه رو به باباش دا...
16 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد