گردش دو نفره با حال
دیروز ظهر بود که شیرین خانم و مامان رفتند پارک، هوای پاییزی با همه ی گرفتگیش خیلی خوب بود. برای پارک خوب موقعی بود خلوت.
شیرین خانم توی راه پارک یه سری هم به مغازه اسباب بازیی فروشی زد و برای خودش خرید کرد دو تا بسته آموزشی (بن بن بن) فارسی و انگلیسی خرید. رسیدیم پارک سوار تاب شد و برای خودش کلی شعر خوند (البته به زبان نی نی ای).
یه کمی توی پارک قدم زد و با وسایل بازی ،سرگرم شد.
از پله های سر سره بالا رفت و دوباره برگشت پایین (سر نمی خوره فقط پله هاشو دوست داره منم اصرار نمی کنم و لی برای بالا رفتن از پله ها تشویقش می کنم). کلی با شنگول و منگول و حبه انگورشون احوال پرسی کرد.(مجسمه های توی پارک که شیرین خیلی دوستشون داره )
توی چمن ها دوید و من هم بیرون چمن می دویدم.مسابقه بود آخرشم شیرین برنده شد.رفتیم رو نیمکت های پارک نشستیم و میوه ای که از خونه آوردیم رو خوردیم یه کمی شیرین راه رفت و بازی کرد تا اینکه....
یه پیشی بزرگ ناقلا از جلوی شیرین خانم رد شد شیرین هم که حیوانات رو از راه دور دوست داره دنبال پیشی راه افتاد همچین که گردن می کشید لای گل ها و شمشادا دل من ضعف می رفت از این کارا و جستجو های شیرین، خم می شد زیر نیمکت های پارک رو نگاه می کرررررد . لبا رو غنچه کرده می پرسه "کو ؟کو؟ کو؟"دست بردار نبود تا یه پیشی دیگه نشونش دادم تا بیخیال اون یکی شده از این هیجاناش موقع دیدن یه گربه یا کبوتر یا کلا یه موجود دیگه خوشم می آد.اینقدر با نمک می شه...
توی راه برگشت دستشو زدم به تنه درخت تا اونو لمس کنه خیلی خوشش اومده بود گفتم بگو درخت فقط "د" شو می گفت شیرینی بخورمت؟دیگه دست بردار نبود هر درختی رو که می دید می خواست دست بزنه...فکر کنم ساعت 14:30 بود اومدیم خونه و دختر قشنگم یه خواب راحت رفت...
اینم یه گردش دو نفره با حال