روزانه-2
امروز ٢ روزه که شیرین خانم تنها شده دایی جونها خاله ها و مامان جون مهربون شیرین رفتند خونشون دیروز خیلی سخت بود برا هر دومون ولی امروز راحت تریم. دیشب من و شیرین خانم خیلی بازی کردیم .من شده بودم گرگ مهربون و دنبال شیرین می دوییدم که بگیرم بخورمش. اینقدر قشنگ می خندید و فرار می کرد که با تمام خستگی دلم نمی آمد بازی رو تمام کنم.بعدش بابای شیرین جون روی ناخناش لاک زد. یه لاک قرمز خوشگل دخترم کلی ذوق کرده بود و کلی رقصید. عسل مامان دوست دارم &n...