شیرین خانمشیرین خانم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

شیرین عسل

روزانه 6

دختر قشنگ با محبت مامان عاشقتم، وقتی دو تا دستتو میندازی دور گردنم و می بوسیم، بهترین و قشنگ ترین لحظه زندگیمه وقتی میگم لپتو بیار ببوسم و میای، شیرین ترین لحظه عمرمه  بابایی سرما خورده و نمی تونه ببوسدت  و این بزرگترین سؤال این روزاته دنبالش راه می افتی و هر جا می ره دنبالش میری بهت میگم بابایی دوست داره ولی نمی تونه بوست کنه می خندی و فرار می کنی، ولی دیشب که سرشو گذاشت روی پای شما اینقدر قشنگ نازش می کردی... که بابا همه ناراحتی و مریضیش خوب شد. انگار می دونی حالا محبت شماست که باید بیشتر باشه.  برات مسواک خریدیم که دندوناتو مسواک کنی خودت کاملا مستقل این کار قشنگ رو انجام می دی. به ظرفای...
14 مهر 1392

خمیر بازی

    شیرین بیا هم بازی کنیم                                                                  بیا توی ادامه مطلب    به دلیل کوچولو بودن جوجوی ما و اینکه ممکن بود خمیر بازی آماده رو بخوره من خودم خمیر درست کردم. (البته اینکه خودم خمیرشو درست کنم ایده ای بود از وبلاگ یه گاز تجربه  htt...
11 مهر 1392

گردش دو نفره با حال

دیروز ظهر بود که شیرین خانم و مامان رفتند پارک، هوای پاییزی با همه ی گرفتگیش خیلی خوب بود. برای پارک خوب موقعی بود خلوت.   شیرین خانم توی راه پارک یه سری هم به مغازه اسباب بازیی فروشی زد و برای خودش خرید کرد دو تا بسته آموزشی  (بن بن بن) فارسی و انگلیسی خرید.  رسیدیم پارک سوار تاب شد و برای خودش کلی شعر خوند (البته به زبان نی نی ای) .     یه کمی توی پارک قدم زد و با وسایل بازی ،سرگرم شد. از پله های سر سره بالا رفت و دوباره برگشت پایین  (سر نمی خوره فقط پله هاشو دوست داره منم اصرار نمی کنم و لی برای بالا رفتن از پله ها تشویقش می کنم) . کلی با شنگول و منگول و ح...
10 مهر 1392

دست کوچولوی شیرین ما

امروز چند روزی هست که دخترک شیرین مامان دستشو به اتو چستونده و دل مامان و باباش رو کباب کرده. هر روز که پانسمانش رو می بینم دلم آتیش میی گیره .از نظر سطحی وسیع نیست ولی خوب درجه ٢ محسوب می شه دیگه .اصلا دلم نمی خواست این جریان رو ثبت کنم. ولی بابایش گفت از شیطنت هاش هم بنویس. خلاصه الهی که زودتر خوب شی جوجوی خودم. هر روز صبح با شامپو و سرم شستشو و گاز استریل دست قشنگت رو می شورم  و پماد می زنم و دوباره باند پیچی می کنم تا خدایی نکرده عفونت نکنه چون شما جوجوی منی و شیطون می بندمش که به هر جایی نزنی. الان دوربینم شارژ نداره عکس دستت رو که باند پیچیه بعدا می زارم.بوس بوس گلی. ...
8 مهر 1392

روزانه 5

شیرین عزیزم دلم خواست برات بنویسم .از غفلتم در روزمرگی ها و گذر لحظات شیرین کودکی ات. هر روز بزرگتر و شیرین تر میشی خدا رو شکر که رشد می کنی بزرگ می شی سالمی ولی وقتی جوجوی ناز خودمی یه چیز دیگه است. بچگیمو که یادم می آد و دلم تنگ میشه می گم این روزا شور هیجان خودشو داره داریم به اول مهر نزدیک می شیم به ماه قشنگ باز شدن مدرسه که یه روزی به نظرم قشنگترین فصل سال آغاز می شد ولی حالا به نظرم دلتنگ ترین فصل سال داره می رسه.نمی دونم چند سالیه که دیگه پاییز رو با این همه قشنگی و رنگی رنگی بودن برگ درختا دوست ندارم .نمی دونم شاید روزی که تو بخوای بری مدرسه دوباره من این فصل رو دوست داشته باشم. خدا رو چه دیدی؟؟ هان؟ حالا بریم ادامه مط...
25 شهريور 1392

روزانه-4

دختر خوشگل مامان خیلی شیرینه، خیلی ها بهش می گم شیرین، نی نی شو، چهار دست و پا راه می ره جوجو انگار حالا خیلی بزرگ شده، برام نی نی میشه. عسلکم، فدات شم. یه شب بهش گفتیم نی نی شو چهار دست و پا شروع کرد حرکت کردن در حال قربون صدقه رفتن بودیم من و باباش، اومد دست ما دوتا رو هم کشید که ما هم نی نی شیم وای که چه با مزه کلی بازی کردیم سه تایی، دیگه سر زانو های من و مهدی درد گرفته بود ولی شیرین جون هنوز دلش می خواست بازی کنه. هر دفعه یکی از ما دو تا یواشکی میکشیدیم کنار، بلا برمی گشت نگاه می کرد هرکی نمی آمد رو می گفت "آیا آیا" حالا کی دلش می اومد نیاد بازی ١ ساعت همینطوری بازی کردیم.       &...
24 شهريور 1392

روزانه-3

امشب به ما سه نفر (من و شیرین و بابایی )خیلی خوش گذشت . کلا شیرین خانم علاقه زیادی به آهنگ و موزیک و رقص داره فرقی نمی کنه آهنگه بهش بیاد رقص یا نه کلا بچم هنرمنده. خلاصه جدیدا هم هر کاری می کنیم باید سه نفره باشه ،بازی می کنیم سه نفری می رقصیم سه نفره شعر می خونیم سه نفری و ... جوجو دست منو باباییش رو گرفته که برقصیم سه تایی، فسقلی کوتاه هم نمی آد.تازه باید کردی هم برقصیم... من یه بار براش خوندم .                             شیرین باید برقصه     شیرین باید برقصه ...
24 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین عسل می باشد