روزانه 25
امروز شیرین خانم زودتر از من بیدار شد و تلویزیون را روشن کرده بعدش اومده میگه مامان مامان البته بگمها من بیدار بودم. بعد از اینکه آبی به دست و صورتمون زدیم شیرین اولین کاری کرده خودکار دست گرفته و از من هم دعوت کرده برای نقاشی کشیدن ولی من که داشتم از گشنگی پس می افتادم.من صبحونه نخورم میمیرم گفتم نه من می خوام صبحونه بخورم بچه ام اومده کمکم.سفره رو گرفته که ببره پهن کنه با هم صبحونه خوردیم .بعدش طبق قرارمون شیرین نقاشی کشیده من هم جدول حل کردم.از اینکه دوتایی بشینیم سر میزش کیف می کنه خوب شد به بابایی گفتم دوتا صندلی بگیره . بعدش این آقایی که برای نظافت ساختمان می آد در زد در و براش باز کردیم.چایی هم درست کردیم من هم رفتم برای نظافت خو...